نقاب میوتارو

داستان در آینده ای دور اتفاق می‌افتد. بشریت توسط هیولایی به نام گودزیلا که زمین را نابود کرده، تهدید می‌شود. بنابراین آنها تصمیم می‌گیرند که زمین را ترک کنند و به فضا مهاجرت کند. آنها به سیاره‌ای جدید مهاجرت می‌کنند، اما متوجه می‌شوند که هیولاهای دیگری نیز در این سیاره زندگی می‌کنند و تهدیدی برای زندگی آنها هستند. بشریت می‌بایست در مقابل گودزیلا و هیولاهای دیگر قرار بگیرد و در جنگی بزرگ برای بقا و آزادی مبارزه کند.

کارین، دختری با اراده قوی، به‌منظور زندگی با پدربزرگ راهب خود به روستایی در ژاپن فرستاده می‌شود. در آنجا، او با آنزو، گربه‌ای شبحی و غیرقابل پیش‌بینی، آشنا می‌شود که مسئول مراقبت از او است. با وجود بی‌اعتمادی اولیه، کارین و آنزو با هم به ماجراجویی‌هایی می‌پردازند و با ارواح و موجودات ماورایی روبه‌رو می‌شوند...

پسربچه‎ای که به خواهر کوچکترش میرای حسادت می‎کند و احساس می‎کند که والدین او تنها به میرای توجه دارند و سعی دارد با خرابکاری و کارهای بچه‌گانه باز هم توجه والدینش را جلب کند. اما در یکی از این روزها او از طریق باغ خانه‌شان در زمان سفر می‌کند و با همراهی میرای نوجوان که از آینده آمده با بستگانش در دوران‎های مختلف ملاقات می‌کند و نسل به نسل زندگی روزانه‎ی بستگانش را نظاره‌گر می‌شود و…