بادیگاردها و آدمکش ها

جیمی که از جدایی از نامزدش پشیمان است با دوستش ماریان که به شدت نیاز به آرامش و رها شدن دارد، در جستجوی شروعی تازه یک سفر جاده‌ای ناگهانی را به سمت تالاهاسی آغاز می‌کنند، اما وقتی در مسیر متوجه حضور گروهی از تبهکاران می‌شوند همه چیز به سرعت خراب می‌شود.

ا مایکل لارسن، مردی ساده و بیکار، با مشاهده دقیق برنامه‌ای تلویزیونی، الگویی پنهان در بازی کشف می‌کند. او با استفاده از حافظه‌اش، به بزرگ‌ترین برنده تاریخ آن برنامه تبدیل می‌شود. اما پیروزی او، بحثی بزرگ درباره تقلب، نبوغ و مرز میان آن‌ها به راه می‌اندازد و همه‌چیز را زیر سؤال می‌برد...

پل هونهام معلمیست که هیچ کس او را دوست ندارد، استادی منفور که در یک مدرسه به نام آکادمی بارتون تدریس می‌کند. او خانواده‌ای ندارد، به همین دلیل در تعطیلات سال 1970 در مدرسه می‌ماند تا دانشجویانی که نمی‌توانند به خانه بروند را نظارت کند. پس از گذشت چند روز فقط یک نفر باقی می‌ماند: آنگوس، دانش آموز 17 ساله خوبی که البته رفتار بد و دردسرهایش همواره تهدیدی برای اخراجش از مدرسه هستند. البته سرآشپز مدرسه، مری که پسرش اخیرا در ویتنام گم شده نیز حضور دارد. این سه با یکدیگر یک پیوند نامحتمل را ایجاد می‌کنند و دو هفته برفی در نیوانگلند را با هم می‌گذرانند.