ساعت

مکس و رودی ون هلسینگ را روایت می‌کند، دو برادری که تمام عمرشان را تحت سلطه سختگیرانه و بیش از حد محافظه‌کارانه پدرشان، آبراهام، سپری کرده‌اند. آن‌ها از گذشته تاریک پدرشان بی‌خبرند و در تلاش‌اند تا رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی او را درک کنند. اما وقتی کم‌کم حقایق خشونت‌بار پشت داستان پدرشان و دراکولا را کشف می‌کنند، دنیایشان از هم پاشیده و مجبور می‌شوند با میراث وحشتناکی روبرو شوند که هرگز قرار نبود به آن‌ها برسد…

یک پلیس سفیدپوست بعد از تماس یک گروگان گیر، مظنون سیاه‌پوست را می‌کشد، اما بعدها متوجه می‌شود در این راه تنها خودش را قربانی کرده. او محاکمه می‌شود و با این حال سعی می‌کند فردی که مسئول این اتفاق است را پیدا کند.

ونسا، در غم از دست دادن فرزندش، به کلبه‌ای کنار دریاچه پناه می‌برد. اما در آنجا با تصویری عجیب از خود از دنیایی موازی روبرو می‌شود. او درمی‌یابد که دروازه‌های چندجهانی کلید رهایی از غم یا گرفتار شدن او برای همیشه هستند و ...