وقتی مینتی عصای آبنبات جادویی را می‌شکند که هر سال بابانوئل را به پونی‌ویل راهنمایی می‌کند، باید با رفتن به قطب شمال آن را درست کند تا کریسمس بتواند به سرزمین پونی کوچولوها بیاید. اما آیا جادوی کریسمس با دیگر به پونی‌ویل بازمی‌گردد؟

خانم و آقای لیتل تصمیم میگیرند به خاطر پسرشان جرج ، بچه ای را به فرزندی قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشی به نام “استوارت” بر میخورند که میتواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقریبا هر کاری که یک بچه ی آدم میکند، انجام دهد ، اما گربه خانواده می خواهد از شر او خلاص شود.

دو گرگر به نام های آلفا و امگا که با هم مخالفت های زیادی داشتند و همیشه در حال جنگیدن با یکدیگر بودند. اما پس از مدتی این دو گرگ به سرزمین غریبی فرستاده می شوند که در آنجا برای رهایی با یکدیگر دوست می شوند.