سانست بلوار

داستان درباره‌ی فردی به نام آگوستین است، دانشمندی تنها در قطب شمال. او در تلاش است تا سالی و دوستان فضانوردش را از بازگشتن به زمین و مواجهه با یک فاجعه‌ی جهانی مرموز باز دارد.

یک جنگجوی اسکاتلندی به نام ویلیام والاس، هموطنان خود را برای رهایی از ظلم و ستم ادوارد اول، پادشاه انگلستان، یه یک شورش سوق می‌دهد.

در ۲۰۴۹، یک آدم مصنوعی به نام کِی که برای اداره پلیس لس‌آنجلس به عنوان یک بلد رانر کار می‌کند و ماموریت دارد آدم مصنوعی‌های قدیمی و رده خارج را بازنشسته کند یعنی آنها را بکشد، اتفاقی جعبه حاوی استخوان‌هایی را در زیر یک درخت خشک شده و مرده پیدا می‌کند که در آزمایشگاه معلوم می‌شود متعلق به راشل/ریچل است که ۳۰ سال قبل در ۲۰۱۹، از دکارد حامله شده بود و یک بچه از او به دنیا آورد و در حین زایمان مرد.