نیمونا

یک شهاب سنگ جادویی در شهر ماجراجویی فرود می‌آید و به سگ های نگهبان قدرت‌هایی جادویی می‌دهد. برای اسکای (کوچکترین عضو تیم)، قدرت‌های جدید او رویایی است که به حقیقت پیوسته، اما وقتی همدینگر، رقیب سگ‌ها از زندان فرار می‌کند و با یک دانشمند دیوانه به نام ویکتوریا ونس متحد می‌شود تا ابرقدرتها را بدزدند و خود را به ابرشرورهایی شکست ناپذیر تبدیل کنند، اوضاع به سرعت خراب می‌شود. سگ‌های نگهبان باید قبل از اینکه دیر شود جلوی ابرشرورها را بگیرند. اسکای نیز باید یاد بگیرد که حتی کوچکترین‌ها هم می‌توانند بزرگترین تفاوت‌ها را ایجاد کنند.

پاپی که حالا رسما همسر برانچ محسوب می‌شود، با گذشت زمان متوجه می‌شود که برانچ زمانی عضوی از یک گروه پسرانه به نام بروزون بوده، گروهی متشکل از او و چهار برادرش: فلوید، جان دوری، اسپراس و کلی. اما زمانی که فلوید که استعداد خاصی در موسیقی دارد توسط دو ابرشرور ربوده می‌شود، پاپی و برانچ سفری دلخراش و احساسی را برای نجات فلوید آغاز می‌کنند.

واندر وومن قصد دارد به دختری جوان به نام ونسا کمک کند. ونسا درگیر سازمانی مرگبار به نام ولینی شده که در راس این سازمان دکتر سایبر قرار دارد…